دست‌نوشتگي

Wednesday, January 24, 2007

That man gone...




و آن مرد رفت. آن مرد كه بشريت را تحقير كرده بود، رفت. تمامي صحنه‌ي مرگش به چند ثانيه نيز كشيده نشد. فيلمش را حتماً ديده‌ايد. چه با سانسور و چه بدون سانسور. بر جسد بي‌جانش هم رحمي نكردند و به او مي‌گفتند به جهنم برو. او نتوانست، شهادتينش را به اتمام برساند و رفت. او را به طنابي كه بسيار ضخيم بود، آويختند. به او گفتند كه طناب گردنش را زخمي مي‌كند و حاضر شد جسدش كمترين خراشي از صحنه‌ي مرگ را بر خود داشته باشد، هر چند روي صورتش را نبستند. ولي عكسي كه اين‌جا هست، براي كسي كه كشوري زير تيولش بود، صحنه‌ي مرگ او را رقم زد. انتهاي قدرت فردي و احتماعي چنين رقم مي‌خورد. او كه زير دست و پاي سربازان گرفتار شده بود؛ مانند گوسپندي كه آماده‌ي ذبحش هستند. او با ريشي انبوه و ژوليده و مويي ژوليده‌تر، حقير و خوار بر بازوي راستش دراز كشيده است.
او بشريت را نابود كرده بود. مي‌گويند هنگامي كه به او اطلاع دادند كه براي مرگش آماده شود، سيگاري درخواست كرده بود. حتماً سيگارش را كشيده بود و با تفكري عميق چه لذتي برده بود. حتماً دهانش هنگام مرگ، بوي سيگار مي‌داده است. او كه به همه توهين كرده بود، خود در معرض وهن قرار گرفت و كساني بوده‌اند و هستند كه شايد در ذهنشان به او دشنام فرستاده بودند و در آوار مرگ ناپديد شدند. 360 گور دسته‌جمعي در عراق يافته‌اند كه اثري از رعايت نظم و احترام به قدرت او هستند. او تمامي انسانيت را نابود كرده بود. ديدن مرگ كسي همچون او و پينوشه كه بسياري را سر به نيست كرده‌اند و خانواده‌هايشان هنوز كه هنوز است نمي‌دانند، عزيزشان زنده است يا مرده، ظاهراً نمي‌بايد رقت‌انگيز باشد. اما من فكر مي‌كنم كه زنده‌اش بيشتر به كار بشريت مي‌آمد تا مرده‌اش. براي من و امثال من كه زندگي‌مان دستخوش جنايت‌هاي او قرار گرفته و سرنوشتشان شايد دگرگون شده است، با او زندگي كرده‌ايم هر چند با تنفر، با بيزاري. و اهانت‌هاي او را بر تن و روح خود داريم، ديدن صحنه‌ي مرگش همچون هر مرگ ديگري آزاردهنده است. او سزاوار اين مرگ نبود. سزاوار هيچ‌چيزي نبود. او اگر در همان دخمه به زندگيش پايان داده بود، به وضعيتي تن داده بود كه سزاوارش بود.
جهان از اين پس چيزي كم دارد. چيزي سترگ كه بر سرنوشت خيلي‌ها تأثير نهاده است. جهان از اين پس جنايتگري عليه بشريت كم دارد؛ هرچند كساني هم‌سنگ و هم ارز او در جهان كم نيستند. دلتنگ او نمي‌شويم. براي او نمي‌گرييم. براي او حسرت نمي‌اندوزيم. براي او متاسفيم كه جهان را از اين‌دست بزرگ و بدين‌سان كوچك يافته بود. و سرنوشت ما را به فرآيندي كه به اعدام او انجاميد، گره زد.

No comments: