دست‌نوشتگي

Saturday, January 27, 2007

Holocaust


يکي از تکان‌دهنده‌ترين جنبه‌هاي هولوکاست آثاري است که برخي از قربانيان جنايات نازي‌ها از خود باقي گذاشته‌اند. اين آثار شامل نقاشي‌ها، مجسمه‌ها، اشعار، داستان‌ها و شيوه‌هاي ديگر بيان هنري است که بنياد يَدوَشِم در طول سال‌هاي فعاليت خود توانسته است برخي از آنها را گردآوري کند و همچنان به اين تلاش ادامه مي‌دهد.
شعري که به عنوان نمونه در اين‌جا به نظر شما مي‌رسد، سروده کودک خردسالي است که در گتو (محله يهوديان) در شهر لودج در سال 1943 نوشته است. اين کودک هنگام آغاز جنگ جهاني دوم (سال 1939) تنها 9 سال داشت و از هنگامي که ارتش نازي سرزمين آنها را به تصرف درآورد، يهوديان را در گتو زنداني ساخت و به آن‌ها اجازه خروج نمي‌داد. اين کودک در شعر خود روياهاي خويش را به زبان ساده بيان مي‌کند:

رويا
وقتي بزرگ بشم، بيست‌ساله بشم،
ميرم و تو دنيا گردش مي‌کنم
ميشينم توي اون پرنده‌ي موتوردار
بالا و بالاي آسمون مي‌رم
مي‌پرم، چرخ مي‌زنم، بالا مي‌رم
بالا و بالاي آسمون مي‌رم
بالاي دنياي دوردست و قشنگ
ار روي آب‌ها و رودخونه‌ها مي‌گذرم
تو اوج آسمونا مي‌شکفم
ابر مي‌شه خواهرم، باد مي‌شه برادرم
رو نيل و فرات چه شوقي مي‌کنم
وقتي اهرام و ابوالهول را مي‌بينم،
از کهن مصر الهه ايزيس
به نياگاراي پرخروش مي‌رسم
يهوئي غرق مي‌شم تو شن‌هاي داغ و خيس
از تبت به صخره‌هاي سر به فلک
رو سرزمين سحر و جادوها
از هواي شرجي جزيره‌ها
با يه چرخ مي‌رم رو کوه‌هاي پر برف
مي‌گذرم تند و سريع از جزاير کانگروها
و از فراز شهر متروک پومپيا
روي سرزمين مقدس تورات
و روي دشت‌هاي هومر مشهور
مي‌گذرم آروم و يه کمي مسرور
از بوي عطر دنيا پر مي‌شم
تو اوج آسمونا شکوفا مي‌شم
ابر مي‌شه خواهرم، باد ميشه برادرم

سروده: ابرامک کوپلوويچ
ترجمه: کمال پنهازي
لينك منبع


سراينده اين شعر رويائي که آن را در سن 13 سالگي سرود، کوتاه مدتي پس از آن همراه با خانواده‌اش توسط نازي‌ها به اردوگاه مرگ آشوويتس فرستاده شد و به قتل رسيد. سال‌ها پس از پايان جنگ، برادر ناتني‌اش اليعزر گينفلد دفتر اشعار ابرامک را يافت و سروده‌هاي او را انتشار داد.

No comments: