
گفتاري از ايبسن
...
در باغ زيتون، خدا چه پاسخ گفت آنگاه که پسرش
در حال احتضار بود، اشک میريخت و دعا ميخواند:
«خدايا، اين جام را از من باز ستان! .. بازستان»
آيا خداوند جام درد را از لبان او جدا ساخت؟...
هرگز! او ناچار بود تا آخرين قطره ، آن را بنوشد...
برای ما نبود که تاج خار بر پيشانيش نهادند
برای ما نبود که جام عذاب را قطرهقطره نوشيد...
برای ما نبود که نيزه تهیگاهش را شکافت
و ميخ دستانش را سوراخ کرد...
ما حقيريم و پست.
ما لايق اين همه نيستيم.
آنچه مردم اين دنيا عشق مینامند، من نه
میشناسم و نه ميخواهم. آنچه من ميخواهم
نه ضعيف است و نه ملايم. تند و سوزان است
تا به حد مرگ. و نوازشش، ضربههای تازيانهاند...
...
در باغ زيتون، خدا چه پاسخ گفت آنگاه که پسرش
در حال احتضار بود، اشک میريخت و دعا ميخواند:
«خدايا، اين جام را از من باز ستان! .. بازستان»
آيا خداوند جام درد را از لبان او جدا ساخت؟...
هرگز! او ناچار بود تا آخرين قطره ، آن را بنوشد...
برای ما نبود که تاج خار بر پيشانيش نهادند
برای ما نبود که جام عذاب را قطرهقطره نوشيد...
برای ما نبود که نيزه تهیگاهش را شکافت
و ميخ دستانش را سوراخ کرد...
ما حقيريم و پست.
ما لايق اين همه نيستيم.
آنچه مردم اين دنيا عشق مینامند، من نه
میشناسم و نه ميخواهم. آنچه من ميخواهم
نه ضعيف است و نه ملايم. تند و سوزان است
تا به حد مرگ. و نوازشش، ضربههای تازيانهاند...
براند - هنريک ايبسن
No comments:
Post a Comment