دست‌نوشتگي

Sunday, March 4, 2007

Octavio Paz



براي دانستن «اُكتاويو پاز» بايد «سنگ آفتاب» او را خواند. او تو را از خويشتن‌اَت بر مي‌كند، بر فراز مي‌برد و مسئوليتي نمي‌پذيرد. او تو را در بالاها يا پايين‌ها، هر جايي كه تو نباشي، غوطه‌ورت مي‌كند. آن‌گاه در مي‌يابي كه هيچ نيستي... يا اين‌كه تا به‌حال هيچ نبوده‌اي... يا شايد هيچ نخواهي شد. او تو را از خود به‌در مي‌كند؛ با رنج دردناكي آشنايت مي‌كني كه مي‌خواهي هيچ‌گاه از اين درد آگاهي رهايي نيابي. با تلخ‌ترين شراب‌ها شيرين‌كامت مي‌كند و با نوشين‌ترين شهدها، چندان زهرآلودت مي‌كند كه از هر چه زيبايي است بيزار شوي. تو را در خويشتن خويشت مي‌گوارد و تفاله‌ات را به جنان جايي پرتاب مي‌كند كه گذشته‌ات را به فراموشي بسپاري.

اين فايل حاوي سه ترانه از اوست كه همان خصلت را در من تداعي كرد.

No comments: