دست‌نوشتگي

Monday, November 3, 2008

Antonio




اگر بخواهم افراد بزرگ دنيا را فهرست كنم، بي‌ترديد آنتونيو گرامشي يكي از آن‌هاست و مهم‌ترين آن‌ها. ايتاليايي آرام (بر خلاف باقي ايتاليايي‌ها) ولي هم‌خوان با سنت‌هاي‌شان و گاه جلوتر و نظاره‌گري آرام كه از دوردست، انسان‌ها را مورچه نمي‌پنداشت كه بشود لگدشان كرد. بلكه با لبخند به زندگي مي‌نگريست و احترام مي‌نهاد.
از او كتاب زندگاني‌اش را با قلم جيوسپه فيوره خواندم و نيز نامه‌هاي زندانش را كه عمدتاً خطاب به همسرش كه ديرپايي با او نزيست و فرزندي كه در خُردي‌اش ديده بود و ديگر نديد و پيش از آن‌كه از زندان خلاصي يابد و خُردك‌اَش را ببيند، براي هميشه چشم فرو بست.
او در تاريخ مبارزاتي تعابير ديگر و نويني از فرهنگ ارائه كرد كه همه‌گي هم‌چنان بوي تازه‌گي مي‌دهند و رابطه دولت در رابطه با بازتوليد فرهنگ مسلط و البته براي بازسازي خود. او قوز داشت. و هم‌او بود كه عليرغم آن‌كه از هر لحاظ آمادگي پذي
رش سمت رياست حزب دلخواهش را داشت و همه‌گي ياران و نايارانش نيز بر اين عقيده بودند كه هيچ رقيبي نمي‌توان براي او يافت، از پذيرش اين سمت خودداري ورزيد. زيرا اين اعتقاد را باور داشت كه رهبر يك حزب براي افزايش دامنة نفوذ مرام‌نامة حزبش مي‌بايد با چهره و هيكلي خوشايند به ديدار پيروانش رود. او رهبر معنوي حزبش بود. صحبت از او بسيار است.

روزي فرصت كنم و دو سه كارش را در مورد فرهنگ دوباره بخوانم. اين نوشته نيز بي‌هيچ مناسبتي مكتوب شد. زيرا به‌ناگهان به ياد او افتادم.

No comments: